جدول جو
جدول جو

معنی چرخ کار - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ کار
کسی که با چرخ کار می کند، کسی که با چرخ چاقوتیزکنی کارد و چاقو تیز می کند، آنکه با ماشین تراش، فلزات را تراش می دهد، تراش کار
تصویری از چرخ کار
تصویر چرخ کار
فرهنگ فارسی عمید
چرخ کار
(چَ)
تراشکار. متخصص تراش دادن فلزات. چرخ گر. استاد صنعت تراشکاری. رجوع به چرخ کاری و چرخ گر و چرخ گری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ یار
تصویر فرخ یار
(پسرانه)
دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چوب کار
تصویر چوب کار
نجّار، آنکه اشیای چوبی درست می کند، درودگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ اکبر
تصویر چرخ اکبر
عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، چرخ اطلس، سپهران سپهر، طارم اعلیٰ، چرخ برین، چرخ اثیر، فلک الافلاک، گرزمان، فلک المحیط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ چاه
تصویر چرخ چاه
نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترس کار
تصویر ترس کار
خداترس، زاهد، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ دار
تصویر سرخ دار
درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ دوار
تصویر چرخ دوار
کنایه از آسمان، طاس آبگون، چرخ روان، چرخ چنبری، سقف لاجورد، پردۀ نیلگون، چرخ گردان، طارم فیروزه، طاق طارم، گنبد لاجوردی، چرخ بلند، طاس نگون، چتر مینا، چرخ گردان، قلزم نگون، کلّۀ نیلوفری، چتر کحلی، قبّه خضرا، چرخ کبود، طاق مقرنس، چرخ خضرا، چرخ کبود، کلّۀ خضرا، طارم اطلس، چرخ دوّار، سقف مینا، طاق کحلی، طارم نیلگون، چرخ روان، چرخ چنبری، چرخ اخضر، چرخ آبنوس، چرخ مقوّس، چتر آبگون، دریای اخضر، چرخ مینا، چرخ آبنوس، چرخ بلند، چرخ مینا، طاق مینا، خرگاه مینا، چرخ نیلوفری، چرخ اخضر، چادر لاجوردی، خرگاه سبز، رواق زبرجد، چرخ دولابی، چرخ مقوّس، طاق فیروزه، چرخ نیلوفری، خرگاه گردان، رواق چرخ، طاق خضرا، رواق فلک، طاق ازرق، گنبد کبود، رواق نیلگون، چرخ دولابی، تشت غربالی، طاق نیلوفری، طاق لاجوردی، گنبد طارونی، چرخ خضرا، طارم اخضر، طاس افلاک، رواق کبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ ناری
تصویر چرخ ناری
کرۀ اثیر و عنصر آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ باد
تصویر چرخ باد
هر چرخی که با وزش باد به حرکت درآید، گردباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چای کار
تصویر چای کار
کسی که کارش کشت و زرع چای است، چای کارنده، کشت کنندۀ چای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ کاری
تصویر چرخ کاری
شغل و عمل چرخ کار
تراش دادن فلزات، تراش کاری
دوختن با چرخ خیاطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرب کار
تصویر چرب کار
کسی که غذای چرب مانند آبگوشت، کباب و مانند آن ها بپزد، صنف کله پز و دیزی پز
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
تراشکاری. تراش دادن فلزات. چرخ گری. سوهان کاری. نوعی صنعت که صنعتگر آنرا ’چرخ کار’ مینامیده اند. رجوع به چرخکار و چرخگر و چرخگری شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آنکه غذای چرب پزد چون دیزی پز و کله پز و مانند اینها: جملۀ خلایق را بشمشیر برد از اسفاهی و حواشی و هر حلواگر و چربکار و نانوا و قصاب و خوردنین پز که در شهرها و قصبه ها بود آنجا فرودآورد. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
بمعنی کماندار است. (آنندراج). دارندۀ کمان. آنکس که با کمان تیراندازی کند:
ز شه برجی قضا را چرخداری
ملک را دید در میدان برابر.
حکیم ازرقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ:
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترت باید کرد کارا.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرخ دوار
تصویر چرخ دوار
آسمان، سپهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ سوار
تصویر چرخ سوار
آنکه سوار دو چرخه شود
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که بزمین فرو برده برآن چوب نهند و باتیشه تراشند، (خاتم) دستگاه ساده و کوچکی است با دو ضلع قایم بهم که بوسیله میخی بزمین محکم شود و وقت کارکه خاتم ساز بر روی زمین قرار گیرد ضلع عمود آن رو بخاتم سازاست. طرزاستفاده از میخ کارباین ترتیب است که اگرمثلابخواهند چوبی راببرنند یک سر آنرا بر روی زمین میگذارند و سر دیگر را به میخ کار تکیه میدهند و در عین حال آن سر چوب را که به میخ کار تکیه دارد از طرفین بین شست دو پای خود محکم میگیرند و آن وقت اره را برداشته مشغول محکم میگیرند و آن وقت اره را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر کار
تصویر آخر کار
پایان کار سرانجام دست پس عاقبت امر پایان کار آخر الامر
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برش کار
تصویر برش کار
((بُ رِ))
کسی که کارش بریدن قطعه های مصالح اعم از پارچه، آهن، نایلون و همانند آن در اندازه های مناسب برای تولیدی ها باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
Electrician
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
électricien
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گوسفندی سرخ رنگ با گوش های تیز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
электрик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
Elektriker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
електрик
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
elektryk
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
电工
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
eletricista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
elettricista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برق کار
تصویر برق کار
electricista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی